مشارکت برای احقاق حقوق شهروندی

زینب جهان‌بیگی
زینب جهان‌بیگی

اگر پرداخت قبض آب، برق، گاز و اجاره خانه مهلتی به روزمرگی‌های ما بدهد، گاهی تماشای دیوارهای خارجی منازل شهری که روی برخی از آن‌ها نقاشی‌هایی تصویر شده است، یا تبلیغات کالاهای مختلف روی بیلبورد‌ها و دیوار‌ها می‌تواند به طور غیرمستقیم چیزهای زیادی به ما یادآوری کند. علاوه بر این نقاشی‌ها و تبلیغات، فضا‌سازی و زیباسازی شهر، مجسمه‌ها، رشته سیم‌های کشیده شده در میدان‌ها و لابه‌لای درختان هم می‌تواند تلنگری به ما بزند.

_سهم مشارکت ما در این شهر کجاست؟

_ سهم مشارکت کودک، نوجوان و جوان من کجاست؟

منشور حقوق شهروندی در تمام سال‌هایی که کوشیده است رفاه را شهروندانش تداعی کند، گاهی یا اغلب سیستمی اسارت طلب و محدود تلقی شده است که در بخش مشارکت تقریباً نقطۀ مثبت یا اوج نداشته است. قوانین شهروندی وضع شده توسط قانون‌گذاران در مدارس و مراکز آموزشی تنها به کسانی که قادر به تحصیل هستند آموزش داده می‌شود و کسانی که محروم از تحصیل هستند، به طور خودجوش یا تبلیغات سطحی، کم و بیش از برخی از حقوق خودآگاه می‌شوند؛ اما تقریباً فعالیتی مبتنی بر مشارکت شهروندان دیده نمی‌شود. نادیده گرفتن کودکان و نوجوانان به عنوان یک شهروند از آن‌ها قشری راکد ساخته است که تنها و تنها باید درس بخوانند و اوقات فراغت خود را با کلاس‌های ریز و درشتی که توسط والدین در نظر گرفته می‌شود پر کنند. این موضوع باعث شده آن‌ها خود را چندان مفید احساس نکنند و سرخوردگی‌های نوجوانی پدیدار شود. در صورتی که اگر در بخش‌هایی از شهر کارگروه‌هایی برای کودک، نوجوان و جوان در نظر گرفته می‌شد تا از ایده‌ها و خلاقیت‌های آن‌ها در زمینه شهر و مسائل مختلف گفت‌وگو و بحث شود، زمینه‌ مشارکت فراهم می‌شد.‌ در چنین شرایطی کودک و نوجوان هم‌تراز بزرگسالان یک شهر قرار می‌گرفت و احساس غیراجتماعی یا غیرمفید بودن در آن‌ها کمتر بروز می‌کند. نقاشی‌های دیواری، مجسمه‌ها، تابلو‌ها و تبلیغات تقریباً هیچ تناسبی با کودک و نوجوان و نیازهای آن‌ها ندارد. کما اینکه در اثر نبود جریان توجه به این قشر، برخی از این آثار می‌توانند خشونت پنهان نیز داشته باشند. (به طور مثال در تبلیغ یک دستگاه دریل، شخصیت تبلیغ‌گر، دستگاه را مانند اسلحه به بیننده نشان می‌دهد)

علاقه به تنیدن رشته سیم‌های برق در سراسر شهر، از میدان‌ها گرفته تا لابه‌لای درختان بولوارها، علاوه بر نقض حفظ محیط‌زیست، بی‌توجهی به حقوق شهروندی و کودک و نوجوان است‌. گویی مجریان تلاش کردند طرح خود را بدون هیچ مشارکت و پرسشی در قالب کارگروه‌های آموزش دیده، اجرا کنند. فضای پارک‌ها، مکان‌های عمومی و مرکز‌های خرید نیز از این قاعده‌ها مستثنی نیست.

مشارکت می‌تواند راهگشا باشد. اگر متخصصان یک شهر کارگروه‌هایی تشکیل می‌دادند که در آن ابتدا آموزش‌های مناسب به افراد شرکت کننده داده شود و پس از آن با توجه به نیاز روز و آنچه باید برای کودک و نوجوان نیز در نظر گرفته شود، مشارکت و مشورت کنند، کم‌کم به شهری تبدیل می‌شد که افراد در تراز یکدیگر قرار می‌گرفتند. آن زمان یافتن آرمان‌شهر و یا شهر دوستدار حقوق شهروندی رویا نبود؛ اما در حقوق شهروندی ما نه‌تنها به افراد بزرگسال که به کودک و نوجوان نیز توجه چندانی نشده است. صحبت و گفت‌وگو به منظور آگاه‌سازی در این زمینه کاری بسیار دشوار و پر از تنش تبدیل شده است. سلیقه و مشارکت یک کودک تنها در انشاهای من می‌خواهم چکاره شوم محدود می‌شود. گویی برای مشارکت و نشان دادن هویت و شخصیت خود باید راه دور و دراز تحصیل را طی کند و پس از آن اگر به شغل یا منصبی رسید بتواند خود را ظاهری در جمع شهروندان تلقی کند. این روند باعث کندتر شدن رفع تبعیض در جامعه می‌شود. ساده‌ترین راهکار‌هایی که می‌تواند مشارکت را در حقوق شهروندی گنجاند، ایجاد کارگاه‌های مشارکتی برای کودک و نوجوان است. صحبت درباره ساختمان‌های شهر، پارک‌ها و مکان‌هایی که کودک و نوجوان سهمی در استفاده از آن‌ها باید داشته باشند، می‌تواند آن‌ها را از سکوت و رکود درآورد. یادآوری آیین‌ها و سنت‌هایی که در شهر وجود داشته است، آموزش مفاهیم مختلف مانند طنز، پرخاشگری... و آنچه که در خصوص حقوق شهروندی مورد نظرمان است به صورت گروه‌های مشارکتی باعث می‌شود این فکر و آرمان پدید آید که همه ما برای حقوق‌مان کوشش می‌کنیم. وجود داریم و احساس ناامنی و راکد بودن از میان می‌رود؛ اما اگر نظام یک جامعه بر اساس مشارکت و همفکری نباشد، تنها یک گروه مسئول، روبات‌وار فعالیت‌ها را انجام می‌‌دهد که نتیجه دیوارنویسی‌ها، تبلیغات سرد و فضاسازی‌های بدون در نظر گرفتن حقوق شهروندی و حقوق کودک به وجود می‌آید. مشارکت و استفاده از تنوع فکری آموزش دیده می‌تواند به بهبود روند حقوق شهروندی کمک کند. منشور حقوق شهروندی را از سیستم اسارت بیرون بیاورد تا افراد این تصور را نداشته باشند که فقط برای محدود کردن آن‌ها قوانین و حقوق پدید می‌آید. همچنین موجب فرهنگ‌سازی صحیح و به دور از ترساندن یکدیگر از مسائل مختلف، می‌آموزند صحبت کردن و گفت‌وگو کردن درباره موضوعاتی که به خود آن‌ها نیز ارتباط دارد کارگشاست.

بچّه‌جان همیشه حقت را بگیر!

نادیا امین زاده
نادیا امین زاده

کارشناسی علوم تربیتی

از روزی که به یاد می‌آورم از همان کودکی والدینم در گوشم می‌خواندند که بچه جان حقت را همیشه بگیر و نگذار پایمال شود…

شاید بسیاری از شما نیز این جمله (حقت را بگیر و نگذار ضایع شود) را بسیار شنیده باشید.

همه ما در بسیاری مواقع حق و حقوقمان را تمام و کمال دریافت کرده‌ایم و البته گاهی نیز حقوقمان را پایمال کرده‌اند و به هزار و یک دلیل نتوانسته‌ایم از آن حتی دفاع کنیم حالا یا در توانمان نبوده یا ترجیح داده‌ایم سکوت کنیم و حتی از حقمان چشم‌پوشی کنیم چون صلاح را در این دیده‌ایم که نگرفتن بعضی حقوق آسان‌تر از دنبال کردن آن است.

در تمام جوامع عباراتی چون حقوق زنان، حقوق کارگران، حقوق کودکان و… را می‌شنویم. این میان یکی از حقوقی که آن‌قدر که از سخن به میان می‌آید آن‌طور که شایسته است ادا نمی‌شود حق و حقوقی است به نام حقوق کودکان!

کودکان آسیب‌پذیرترین قشر یک جامعه هستند و همه ما دوست داریم کودکمان در بهترین شرایط چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی رشد کند و کمبودی متوجه آن نباشد.

سازمان ملل برای کودکان یکسری حقوق را در نظر گرفته که به چند مورد آن اشاره می‌کنیم (حق حیات، حق بقا، حق آموزش، حق رشد، مراقبت‌های بهداشتی و درمانی و…)

آیا این حقوق برای همه کودکان رعایت می‌شود؟

خود ما به‌عنوان والدین کودک چه مقدار از این موارد را می‌توانیم برای کودکمان محقق کنیم؟

شاید بعد از تأمین نیازهای فیزیولوژیک کودک (نیاز به مواد غذایی بهداشت درمان و...) نیازهای روحی و روانی کودک را بتوان مدنظر قرارداد.

بسیاری از خانواده‌ها را می‌توانیم در گوشه و کنار شهر ببینیم که در ادا کردن همان نیازهای فیزیولوژیک کودکشان درمانده‌اند.

بسیاری از خانواده‌ها آن‌قدر مضیقه قرار دارند که اگر بتوانند خوراک کافی برای فرزندشان تأمین کنند کار بزرگی انجام داده‌اند چه برسد به سایر حقوق یک کودک که این‌گونه خانواده‌ها حتی زمان لازم برای فکر کردن به این چیزها را ندارند.

با وجود مشکلاتی هم‌چون فقر، بی‌سوادی، مسائل اقتصادی، بیماری والدین، اعتیاد والدین و... فراهم کردن حتی کم‌ترین حقوق رفاهی برای کودکان را نمی‌توان از این خانواده‌ها انتظار داشت.

نگاه انداختن به سطل‌های زباله شهری کار سختی نیست. کافی است سر برگردانیم و کودکانی را ببینیم که تا کمر در سطل‌های زباله فرورفته‌اند. یا در جست‌وجوی وسایل بازیافتی برای فروش و یا گاهاً دنبال مواد غذایی برای خوردن می‌گردند.

کودکان کار در سر چهارراه‌ها نمونه دیگر این کودکان‌اند.

کودکانی که نه‌تنها طمع شیرین کودکی را نچشیده‌اند بلکه به یک باره از کودکی به بزرگسالی بدل شده‌اند که تأمین‌کننده معاش خانواده‌اند.

در مورد حقوق این کودکان چه می‌توان گفت!

چندی پیش حدود ساعت ۱۱:۰۰ شب در حالی که با همسرم به خانه برمی‌گشتیم سر چهارراه دختربچه کوچکی را دیدم که در سرمای شدید گل می‌فروخت. صورت کودک از شدت سرما سیاه شده بود و حتی لباس گرمی هم به تن نداشت. از گل‌فروشی آن موقع شب سر چهارراه و سرما که بگذریم فقط خدا می‌داند چه مصیبت‌های دیگری در انتظار این کودک است….

گروهی دیگر از کودکان آن‌هایی هستند که در نگاه عامیانه کودکانی مرفه هستند در خانواده‌های آن‌چنانی که دغدغه تمکن مالی ندارند زندگی می‌کنند اما آیا این کودکان خوشبخت هستند؟!

در این نوع خانواده‌ها هم که شاید به‌وضوح گروه اول نتوان پایمال شدن حق کودک را به تصویر کشید اما با ریشه‌یابی می‌توان دریافت که کودکان برخی از این خانواده‌ها نیز گرفتار مسائل و مشکلاتی هستند که نمی‌توان نادیده گرفت.

طلاق‌های عاطفی میان والدین این کودکان. تنهایی و استرس و نگرانی این بچه‌ها از آینده، تأمین هزینه‌های مالی بدون توجه به دغدغه‌های عاطفی این کودکان، درگیری و مشغله‌های کاری والدین و. تنها بخشی از مواردی است که ما در آن با خیال اینکه تمام امکانات مالی را برای کودکمان فراهم کردیم و دیگر حقی بر گردنمان ندارند می‌توانیم نام ببریم.

از زاویه دید خانواده‌ها که بیرون بیاییم نقش جامعه در برابر کودکان چیست؟

کودکان مهم‌ترین سرمایه‌های یک جامعه هستند. کودکانی که از آنان به‌عنوان آینده‌سازان نام برده می‌شود.

آیا جامعه آن‌طور که شایسته است به حقوق کودکانتوجه می‌کند؟

کودکانی که علت مسائل اقتصادی جامعه در گوشه و کنار شهر از فقر، بیماری و سایر مشکلات دیگر جامعه دست و پا می‌زنند و هیچ‌کس هم از آن‌ها باخبر نیست

کودکانی که استعدادهای درخشانی دارند اما امکان تحصیل و ترقی را ندارند. فراهم آوری حداقل شرایط آموزش رایگان برای کودکان از حقوق همه کودکان است. پس برای کودکان خانواده‌هایی که توان پرداخت شهریه مدارس دولتی راهم ندارند چه تدبیری باید اندیشید!

بیایید اگر دیگر جایی از حقوق کودکان حرفی شنیدیم یا خودمان قد برافراشتیم و خود را مدافع حقوق کودکان دانستیم. یک‌قدمی هم در شهر بزنیم شاید آن موقع توانستیم از دریچه بحث در مورد حقوق کودکان فراتر رویم و با چشم‌هایمان قضاوت کنیم نه چیز دیگر!

باید به این نتیجه برسیم که ملتی متمدّن هسـتیم

وحید قرایی
وحید قرایی

یکی از سؤالاتی که ذهنم را همواره درگیر می‌کند این است که چرا ما ایرانی‌ها تا زمانی که مجبور نباشیم و جبری وجود نداشته باشد چندان به قانون و اصول اولیه حقوقی پایبندی نداریم و از صبح تا شام از کوچک‌ترین امور به دنبال یافتن راهی برای دور زدن قانون هستیم. ساده‌ترینش همین عدم مراعات قوانین رانندگی که اگر بدانیم تحت نظر دوربین‌های پلیس نیستیم و یا افراد پلیس راهنمایی و رانندگی حضور نداشته باشند اصولاً همه خطوط قرمز رانندگی اعم از سرعت مجاز و عدم مجوز عبور از معابر ممنوعه و بستن کمربند و سبقت مجاز و ده‌ها مورد دیگر را به‌راحتی نادیده می‌گیریم و کار خودمان را می‌کنیم حتی اگر تخلف باشد. در امور دیگر نیز وضعیت بهتر نیست. بارزترینش هم همین موضوع که برای راه افتادن کارهایمان در اولین اقدام به دنبال پارتی و آشنا می‌گردیم تا از مسیرهای قانونی و هزینه‌هایش بکاهیم و یا به دنبال افرادی می‌گردیم که به قول معروف سیستم را دور بزنند. واقعیت تلخ است اما این روزها حتی بوی بهبود هم ز اوضاع نمی‌شنویم و در همچنان به همین پاشنه می‌چرخد... همه تقصیر هم متوجه شهروندان نیست که بخشی از دولتیان و افراد حاضر در حاکمیت در موارد بسیاری الگوهای خوبی نبوده‌اند راه را به غلط رفته و یا نشان داده‌اند. نمونه‌اش هم انبوهی از تخلفاتی که نمی‌توان آن‌ها را به افراد و شهروندان عادی نسبت داد. از سوی دیگر اصولاً نه شهروندان و نه حتی دولتیان به بسیاری از امور حقوقی و قانونی آشنا نیستند و ضمن اینکه دردسرهای بسیاری برای خود به دلیل همین ناآگاهی به جان می‌خرند، ضرر و زیان زیادی نیز به منابع کشور بابت همین رویه و تداوم ناآگاهی وارد می‌نمایند و نیک می‌دانیم که جهل به قانون رافع مسئولیت کیفری و مدنی نمی‌باشد و کسی به بهانه ناآگاهی نمی‌تواند خود را مبرا از مسئولیت‌هایش بداند.

باید گفت که مطالبه گری و بیان نیکوی مطالبات و استمرار آن تنها با وجود سواد علم و آگاهی خصوصاً در حوزه قانون و حقوق ممکن است و اگر قرار نباشد که کسی از بالا این آگاهی را برایمان به ارمغان بیاورد خود وظیفه داریم در همین پایین به دنبال دانش و علم حقوقی و سواد قانونی باشیم و در این راه قطعاً حقوقدانان و وکلای دادگستری نقش مهمی به‌عنوان واسطه این آگاهی بخشی بر عهده خواهند داشت.

گفت‌وگوی سرمشق با «سید حسین معین زاده میرحسینی» وکیل پایه یک دادگستری و رئیس مرکز داوری کانون وکلای دادگستری استان کرمان در مورد همین موضوعات بود. صحبت به جایگاه وکلای دادگستری و قوانینی که این روزها تصویب می‌شود و این جایگاه را مورد خدشه قرار می‌دهد هم رسید. عضو هیئت‌مدیره و رئیس اسبق کانون وکلای دادگستری استان کرمان به دلایلی می‌پردازد که زمینه‌ساز این رویدادها شده و از تبعات سنگین آن برای شهروندان و آسیب به حق و حقوقشان می‌گوید...

در ابتدای بحث به این موضوع بپردازیم که حاکمیت قانون از کجا نشأت می‌گیرد و چگونه تداوم می‌یابد و حفظ می‌شود. در حقیقت جامعه چگونه می‌تواند پاسدار حقوق خود در مقابل حاکمیت باشد؟

از نظر من وقتی از الفاظی چون حقوق، حاکمیت، وکیل و قاضی سخن به میان می‌آید واژه قانون به ذهن متبادر می‌شود، قانون واژه مقدسی است که از نظر من تقدس مقدسات، بقاء مقدسات و بهترین آرمان‌های هر جامعه مدیون وجود آن قانون و یا قوانین و اجرای دقیق آن‌هاست چراکه معتقدیم قانون بر پایه نظم عمومی استوار است... آن چیزی که در دنیا به پابلیک پالیسی مشهور است و همه حقوقدانان دنیا این اصطلاح را می‌شناسند و این دانشی است که عمل دولت‌ها را تبیین می‌کند و عده‌ای هم معتقدند زیرمجموعه علم سیاست است و عده‌ای هم آن را دانشی مستقل می‌دانند. به هر حال این نظم عمومی که از آن سخن گفتیم بر پایه فرهنگ جامعه بنا شده و نتیجه می‌گیریم که باید به جامعه برگردیم و رابطه جامعه و دولت‌ها هم در طول زمان تحولات زیادی داشته زیرا وقتی به گذشته برمی‌گردیم تاریخ گواهی می‌دهد که دولت در حاکم خلاصه می‌شد و مردم رعیت محسوب می‌شدند. اگر به بزرگ‌ترین لغت‌نامه پارسی یعنی دهخدا نیز رجوع کنیم و کلمه رعیت را جستجو کنیم نیاز به توضیح دیگری نداریم. دهخدا می‌گوید مردمی که زیردست و فرمانبردار هستند... با این وجود دیگر نیازی به جستجوی معنای حاکم نداریم... نتیجه دوم این است که لازمه رابطه بین حاکم و رعیت جهل و ناآگاهی زیردست است والا امکان‌پذیر نیست. یک زمانی اما حکیمان فرهیخته یونانی در مقابل این رابطه قیام کردند و همه هم‌صدا ازجمله ارسطو در کتاب سیاست قوای سه‌گانه را بیان نمود و سرانجام واژه دموکراسی توسط او مطرح و نتیجه آن امروزه در جوامع دموکراتیک این شد که رعیت جای خودش را به شهروند داد و دولت نیز اقتدار خود را از شهروندان گرفت و حقوق شهروندی پدیدار شد و جایگاه خود را پیدا کرد. خب در چنین سیستمی نمی‌توان حاکمیت را از شهروندان جدا ساخت لذا می‌توان این نتیجه را هم اضافه کرد که آگاهی و دانش این مجموعه همان فرهنگ عمومی است که ما گفتیم نظم عمومی بر پایه آن استوار و قانون بر اساس آن مدون. البته ضمانت اجرا نیز در سیستم دموکراتیک تعریف شده است و به همین دلیل گفته‌اند که قضات، دادستان‌ها و وکلای دادگستری سه ضلع مثلث شهروندی هستند یعنی بدون وجود قاضی مستقل، دادستان واقعی و وکیل مستقل و واقعی ما نمی‌توانیم حقوق شهروندی را در جامعه‌ای رعایت کنیم. در جوامع، مسئولیت خطیری بر عهده این سه بخش هست و در واقع رابطه حاکمیت و شهروندان را هم مورد نظارت قرار می‌دهند. هرچند که خود حاکمیت نیز از قوایی تشکیل شده که باید بر یکدیگر نظارت داشته باشند. در هر سیستمی که این نظارت در قانون اساسی دقیق تعریف شده باشد و سه بخش مذکور یعنی قضات، دادستان‌ها و وکلا را به آن اضافه کنیم که با شرایط استاندارد بتوانند به وظایف خود عمل کنند می‌توانیم امیدوار باشیم که اقدامات لازم برای آگاهی مردم از حقوق شهروندی به عمل می‌آید. البته این رابطه باید مداوم و مستمر باشد چرا؟ چون اگر این اجزا در کنار یکدیگر نتوانند به وظایف خود عمل کنند ممکن است جامعه از شرایط مطلوب در حوزه حقوق شهروندی به درجات پایین سقوط بکند یا برعکس اگر در جامعه‌ای این جایگاه‌ها محفوظ بماند و ارتقاء پیدا کند حقوق مردم نیز ارتقاء پیدا خواهد کرد و به اعتقاد بنده قوای سه‌گانه و ضلع مذکور همیشه باید هوشیار باشند تا حقوق شهروندی در یک جامعه پایدار بماند. آن زمان است که ما می‌توانیم انتظار داشته باشیم مردم آن جامعه قانون و حقوق خود را بشناسند و به آن احترام بگذارند.

پس قائل هستید به اینکه این سه ضلع باید وجود داشته باشد و با شهروندان ارتباط برقرار و از قانون حمایت کنند. آیا این ایده‌آل در کشور ما وجود دارد؟

تصور من بر این است که در کشور ما بخش‌هایی دچار اشکال هستند. من در این مقدمه‌ای که بیان کردم در واقع حاکمیت را با جامعه همگام می‌بینم و اگر اخلالی در این رابطه عارض شود هر دو بخش لطمه خورده و دچار پسرفت می‌شوند؛ یعنی اگر در جایی احساس کردیم مردم قانون را نمی‌شناسند و یا اکنون اجرا نمی‌شود باید به هر دو؛ هم حاکمیت و هم جامعه تردید کنیم و به دنبال پیدا کردن ریشه مشکل باشیم و باید تأکید کنم که ایراد و اشکالات و نواقص در دانستن قانون و اجرای آن باعث یاس، ناامیدی و قانون‌شکنی می‌شود.

برداشت من این است که کلاً باید هم شهروندان آگاه باشند و هم حاکمیت حقوق ملت را به رسمیت بشناسد.

بله درست است...

حق مردم بر شهـر

مژگان پیرایش
مژگان پیرایش

شب است و سر چهارراه به خاطر قطعی برق، در ترافیك گیر افتاده‌ام؛ شهر شلوغ، خاموش و تنهاست، آسمان كمی غبارآلود و گرفته است و اتفاقاً ماه كامل! نماهای درهم، بی‌نظم و اغلب بی‌هویت ساختمان‌ها، پل عابر پیادۀ رنگ و رو رفتۀ فلزی، بیلبوردهای غول‌پیكر، هرکدام از طرفی بر ذهن و روانم خطی می‌اندازند. با خودم می‌اندیشم چه كسانی یا چه ارگان‌هایی دغدغۀ حق مردم بر شهر زیبا را باید داشته باشند و چگونه؟

شهروندان در طول حیات شهری خود به‌طور متقابل از شهر و به‌طورکلی محیط پیرامون زندگی خود، هویت و فرهنگ كسب نموده و همچنین به آن هویت و زیبایی یا نازیبایی می‌بخشند. شهر آیینۀ هویت شهروندان است، انعكاس فرهنگ شهروندان. آیینۀ شكسته تصویر را می‌شكند، تصویر شكسته در خود فرو می‌رود و آیینه را تنها می‌گذارد.

جایی خواندم انگلیسی‌ها ضرب‌المثلی دارند با این مضمون: كسی كه فقط لندن را دیده باشد، لندن را هم نمی‌شناسد. یعنی باید پاریس، رم و برلین و جاهای دیگر را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبی است یا نه؟ ندانستن به انسان‌ها آسیب می‌زند و عمق فهم را به طرز عجیبی كاهش می‌دهد. حال سؤال اینجاست مردم چقدر از آموزش‌های لازم برای یك زندگی صحیح شهروندی و همكاری در ایجاد شهری زیبا برخوردار بوده‌اند؟ چقدر به نقش زیباسازی شهرها و تأثیر آن بر جسم و روان خود اطلاع دارند و به آن اهمیت می‌دهند؟ برخی مردم گاهی حتی زیبایی را مترادف با چراغانی كردن شهر می‌دانند. چقدر فرصت برای بالا بردن سطح آگاهی و دید زیبایی‌شناسانه و خلاقیت شهروندان در نظر گرفته شده است؟

مدیران شهری چقدر به راهكار استفاده از مشاركت مردمی مثلاً تدوین قوانینی برای مدیریت كوچه‌ها توسط خود مردم پرداخته‌اند؟ و یا با ایجاد رقابت‌هایی در مقیاس محله و كوچه، با برگزاری نمایشگاه و مسابقات طراحی پیرامون نما، پیاده‌رو، باغچه‌بندی و غیره، به قلب كوچه‌های شهر توسط خود مردم انرژی، تحرك، پویایی و نشاط اجتماعی تزریق كرده‌اند؟ امور شهری با ایجاد فرصت ورود و مشاركت همۀ شهروندان و خصوصاً استفاده از دانش و توان صاحب‌نظران، اساتید و محققان می‌تواند بهبودیافته و تجسم اراده عمومی و حقوق شهروندان بر شهر زیبا را محقق سازد.

شهـر برای آن‌ها هم هست

راضیه پورامیری
راضیه پورامیری

زمانی که سخن از حقوق شهروندی به میان می‌آید منظور بهره‌مندی تمامی اقشار جامعه از حقوق برابر و یکسان است.

در هر جامعه‌ای گروه‌های مختلفی از افراد در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. لازمه زندگی بهتر، برخورداری از حقوق اجتماعی است. افراد به خاطر انسان بودن حقوق برابری دارند. در کشور ما یکی از بزرگترین گروه‌های اجتماعی، معلولان هستند؛ بنابراین توجه به حقوق اجتماعی آن‌ها اجتناب‌ناپذیر است. ایران از سال ۱۳۸۳ قانون حمایت از افراد معلول را تصویب کرده است؛ اما بسیاری از مفاد آن هنوز به اجرا درنیامده است.

برای واکاوی موضوع با برخی معلولان استان کرمان پیرامون حقوق شهروندی آن‌ها گفت‌وگو کردیم.

محمد بیست‌ونه ساله دارای معلولیت بینایی، اذعان می‌کند که حقوق شهروندی معلولین و نابینایان در کرمان و بسیاری از استان‌های دیگر مورد بی‌توجهی و بی‌مهری مسئولین ذی‌ربط قرار گرفته است.

وی به کنوانسیون حقوق معلولان اشاره می‌کند و می‌گوید با اینکه سال‌ها از تصویب و پذیرش حقوق معلولان می‌گذرد؛ اما همچنان در کرمان و برخی شهرهای دیگر به حقوق آن‌ها توجهی نشده است.

زهرا بیست‌وهشت ساله نابینا، می‌گوید: نابینایان در کرمان همانند سایر افراد، حقوق یکسان ندارند. در کرمان نابینایان با بدیهی‌ترین و ساده‌ترین حقوق شهروندی خود، بیگانه‌اند. برای مثال تردد در شهر، مناسب‌سازی اماکن عمومی و اشتغال که حقوق اولیه هر فرد در جامعه است؛ برای ما نابینایان، دست‌یافتنی، نیست.

او بیان می‌کند: تردد در شهر برای افراد نابینا و معلولان جسمی حرکتی، دشوار است زیرا پیاده‌روها در بسیاری از بخش‌های شهر مناسب‌سازی نشده‌اند؛ و رفت‌وآمد برای نابینایان دشوار شده است. در بخش‌هایی از پیاده‌روها چاله‌هایی وجود دارد که سبب ایجاد ناامنی برای نابینایان گردیده است. بخش عمده پیاده‌روها با خطوط زردرنگ برجسته نشده است که هدایتگر یک فرد با آسیب بینایی باشد.

محمد هم می‌گوید: در بسیاری از پیاده‌روهای کرمان و شهرهای دیگر استان تیرهای تلفن و برق قرار گرفته‌اند. بارها من در پیاده‌روها به این تیرها اصابت کرده‌ام. گاهی سنگفرش‌ها کنده می‌شوند؛ اما متأسفانه در ترمیم آن‌ها کوتاهی می‌شود و این کنده‌کاری‌ها امنیت خاطر را از ما سلب می‌کند.

وی ادامه می‌دهد: در پیاده‌روها موانعی جهت ممانعت از ورود موتورسواران و دوچرخه‌سواران ایجاد می‌شود که برای عابران پیاده امنیت بیشتری به وجود بیاورد اما این موانع که استاندارد نیستند برای معلولان و نابینایان مشکل‌ساز می‌شوند.

در عین حال بسیاری از مغازه‌داران وسایل خود را در مسیر عبور و مرور عابران پیاده قرار می‌دهند که در مسیر یک نابینا و یا یک معلول جسمی حرکتی مانعی جدی ایجاد می‌شود. من از شهرداری‌ها ناراحتم زیرا هیچ تبلیغی در سطح شهر انجام نمی‌دهند که به عموم اطلاع‌رسانی شود و مردم آگاه شوند. من اعتقاد دارم. مردم ما به خاطر بی‌اطلاعی مانع بر سر راه افراد معلول قرار می‌دهند. زمانی که اطلاعات کافی داشته باشند. از این کار خودداری خواهند. کرد. همه میدانیم. شهرداری‌ها به‌سرعت با افراد دستفروش برخورد می‌کنند اما هیچ‌گاه به مغازه‌دارانی که وسایل خود را در پیاده‌روها قرار می‌دهند و روان ما معلولان آزرده می‌شود؛ تذکر جدی نمی‌دهند.

محمد افزود: زمانی که یک فرد معلول به تنهایی بیرون می‌رود؛ و در مسیر خود چنین مشکلاتی را می‌بیند؛ ترجیح می‌دهد از بیرون رفتن به‌تنهایی اجتناب کند و به همین سادگی استقلال خود را از دست می‌دهد.

فاطمه‌زهرا، معلول جسمی حرکتی چنین می‌گوید: بسیاری از مردم حق حضور در جامعه را از ما معلولان سلب می‌کنند. بارها هنگام عبور در پیاده‌روها، موتورها، دوچرخه‌ها و حتی خودروهایی که در پیاده‌روها، پارک شده‌اند تردد مرا دشوار می‌کنند. کاش اصناف به مجموعه‌های خود در مورد معلولان آگاهی می‌دادند و گام بزرگی در این راستا برمی‌داشتند.

...